امیرعباس گل پسرم متولد3 تیر1380 و کوثرامیرعباس گل پسرم متولد3 تیر1380 و کوثر، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

زیباترین گل پسر و گل بسر دنیا

زینب دختر عمو بهرام

  شب جمعه عمو و زن عمو و زینب قرار شد بیان خونه ما و من شروع کردم به درست کردن پیتزا و کوثرم کنارم بود و به من کمک می کرد قوت قلب مامانی اینم کوثر خانم و زینب جان دختر عمو جان بهرام ...
20 آذر 1391

کوتاهی موهای کوثرجان

روز جمعه 26 آبان 91ساعت12 با بابایی و کوثرخانم رفتیم  و جلو موهای نازگل رو کوتاه کردم آخه عروسکم موهای بلندو خیلی دوست داره ولی چون دیگه خیلی موهای جلوش بلند شده بود خودشم تمایل داشت کوتاه کنیم براش وقتی رفتیم آرایشگاه مثل یه تیکه ماه نشست رو صندلی و خانم آرایشگر بعد از یه عالمه تعریف و تمجید موهای جلوشو کوتاه کرد اگه ناز گل و ببینید حسابی بهش میاد مامان جان قربونت برم مبارکت باشه   ...
20 آذر 1391

وسایل شخصی خانم ناز برای مهد91

مهدکودک خانم ناز اطلاع دادند که مسواک و خمیر دندان و ژل دست و دستمال مرطوب تهیه کنیم و به مهد تحویل بدهیم ما هم همون روز رفتیم رفاه و همه را تهیه کردیم و تحویل مهد کودک دادیم و ناز دارخانم خیلی خوشحال بود و ما هم از خوشحالی دخترم خوشحال تر قربونش برم با اون صورت ماهش     ...
20 آذر 1391

شب سوم شب حضرت رقیه س

شب دوم محرم بچه های هیات به همسرم خبر دادند که فردا شب که شب حضرت رقیه است بابا داود و کوثر 3 ساله باید دم در هیات بایستند و به عزاداران خوش آمد گویی بگویند و بابا جان با کمال میل قبول کردند . شب سوم با وجودی که بابایی کمی کسالت داشت ولی همه  آماده شدیم و رفتیم هیات و کوثر هم لباس سبز پوشیدبود و چفیه به سر و عروسکش هم تویی دستهاش امازیاد پیش بابایی نماند و زودی آمد پیش من چون مدتیه وابستگیش به من زیاد شده ولی همین که شب رقیه س اسم دخترم و بابایی ثبت شد خوشحالم چرا که توفیق می خواهد و ان شاالله امام حسین ع و اولاد و برادرش عباس ع در حق بچه هام و خانواده ام دعا کنند و هر چه خوبی در این دنیا از اول تا...
18 آذر 1391

بیمه عمر نازگلامون

چند مدت پیش با بابایی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که     بچه هامون را بیمه عمر کنیم و امروز 29 آبان 1391 روز دوشنبه رفتم به طرف شرکت بیمه پاسارگادبرای بیمه عزیزانم ولی پیداش نکردم و بعد با شرکت بیمه تماس گرفتم و ساعت 2.30 آقای عظیمی از بیمه پاسارگاد آمدند و دو تا گلامون رابیمه کردند ان شاالله مبارک باشه مامانی ها دست بابایی هم درد نکنه که زحمت کشیدند و هزینه را متقبل شدند بابایی ان شاالله همیشه سلامت و موفق باشی ان شاالله این بیمه فقط و فقط برای مصارف شادی و خوشحالی استفاده بشه مثل دانشگاه ازدواج جهیزیه خرید خانه و ماشین مامانی ها مبارکتون باشه مبارک ...
9 آذر 1391

سفر شمال سال 91

27 شهریور 1391 ازتهران به طرف گیلان و از آنجا انزلی حرکت کردیم تا به زیبا کنار رسیدیم آنجا خیلی زیبا و سر سبز بود آرامش خاصی داشت هوا عالی بود و وقتی رسیدیم برنامه جشنی برای ورود مهمونا برگزارشده بود و بعدش ما طبقه چهارم واحد 108 مستقر شدیم به محض ورود به مجتمع زیبا کنار جشن ورودی برگزار شد و با مراسم ویژه دوره زیباکنارشروع شد و این عروسک های با مزه هم توی  جشن بودند .   تاچشم کار می کرد بالا پایین چپ راست همه جا تنها رنگی که خودنمایی می کرد سبز بودو سبز و عزیزان من و بابایی مثل دو گل در این همه سبزی ...
28 آبان 1391

خاطره ای از امیرعباس جان

امیرعباس حدود 2 ساله بودکه من اومدم و لباس دخترانه براش پوشیدم و ازش عکس گرفتم اینم از کارای عجیب مامانیه دیگه کوثرجان این عکس و که دید گفت منم کوثر وهرچه بهش می گفتیم داداشیه می گفت اون پسره پس این عکس منه قربونش برن نفسی شده گل پسرم ماشاالله ...
28 آبان 1391

امیرعباس جان و ساختن پاورپینت پاییز91

امیرعباس جان پاورپوینت بلد نبود بسازه ولی چند روز تلاش و پیگیری بلاخره خودش یادگرفت و داره کارش را به اتمام می رساند آفرین به پشتکار پسر گلم گل پسرنازم موفق باشی    این هم 3تا از صفحه هایی که نفس مامان ساخته       ...
28 آبان 1391

کیک و هات داگ درست کردن خانم گل

  کوثر جان و داداشی تو کارهای خونه خیلی به من کمک می کنند و کوثر نفس کیک پختن و خیلی دوست داره و دیشب با هم کیک و همچنین هات داگ پختیم خیلی خوشمزه شد جای شما سبز   اینجاهم چون ناناز عاشق تولدگرفتنه شمع گذاشتیم و بچه ها فوت کردند قربونشون برم دنیایی دارن بچه هام حالاشماره بابایی بگیرم بیاد شام بخریم   ...
28 آبان 1391